تابستان، با تو
جامهی سوزانش را میدرد
حصارها را رد میکند
آوازخوان، خیسشدنت را میرقصد
خیسشدنت را میخندد
کِش میآید
با چینچینِ آبیِ تنت، میگسترد،
پیچوتابخوران، با تاب، پیچ میخورَد
ساعتگرد، غروب را کوک میکند
غروب را، تصویر، تصویرت میکند.
- تاریخِ تاریکخانه
ورق خورد –رنسانسِ رنگها، ناشِکلیِ نَفَسها–
آخرین بوسهی خورشید بر لبانِ ساحلِ ما: خونین، طولانیترین -
آری. تابستان، با تو
بهغروب، بیشب، میایستد؛
و چون سایهای از پرندهای نادیدنی –کو؟-، پروازکنان –تا منتهای تصویرت-،
خیسیِ چینچینِ جامهاش را،
به لذّتِ پاییزی تازه،
در صبحِ سرزمینِ کوهها،
خواهد رساند.
تابستان ۱۳۹۸
Latyan Dam, Summer, 2019
درباره این سایت